پارک شفق و قدم های صبح گاهی

1

گل بابونه ، پارک شفق

صبح ها پارک شفق قدم می زنم. عادتی است که مدتی است ترکش کردم. پارک شفق هم سن و سال منه و به همین دلیل دوستش دارم. اگر چه کوچک و پر پیچ و خم است اما سرسبز و پر درخت است. قدم زدن تو پارک حال و حس خوبی داره و البته شاید ورزش هم محسوب بشه.همیشه قبل از صبحانه قدمی می زدم و بعدش صبحانه وسر کار.

آدم های توی پارک مثل من معمولی هستن. برای حفظ سلامتی قدم می زنند ، بعضی برای اندام متناسب تلاش می کنند و بعضی هم هوای تمیز صبحگاهی و نشستن روی صندلی پارک را دوست تر دارند . هوای تمیز و خنک، دل انگیز است بخصوص وقتی که باغبان ها مشغول آبیاری سبزه ها و درخت ها و کف پارک هستند. توی گرمای هوا، خنکی پارک دوست داشتنی می شه.

گروه های مختلفی در حال قدم زدن هستند. بعضی مثل من تنها وبعضی دو یا سه نفره مشغول قدم زدن هستند. البته گروه های شش هفت نفره هم دیده می شوند. بعضی آرام و ساکت از صدای خش خش جاوری باغبان ها و صدای پرنده ها لذت می برند و قدم می زنند و بعضی بلند بلند مشغول تعریف موضوع فیلمی که دیشب از ماهواره دیده اند برای بغل دستی شان هستند. عده ای هم در حد منتقد فیلم عمل می کنند .

می تونی تشخیص بدی که دیشب تو میهمانی چه غذایی سرو شده و کی خواستگاری کی رفته. بیچاره فلانی که تو بیمارستان بستری شده و خوشبخت بیساری که نوه اش دنیا آمده و … خلاصه هم قدم می زنی و ورزش می کنی و به فکر سلامتی خودت هستی و هم از طبیعت لذت می بری و هم گاه گاهی فضولی می کنی و سرک می کشی به حرف مردم و از جوک یک نفر می خندی و از صبح خودت به حد اعلی لذت می بری
شما هم امتحان کنید.

ابوالقاسم ابراهیمی

Twitter Linkedin Digg Reddit Email
این نوشته در بسیار سفر باید, داستان کوتاه, نگاه ها و نظر ها ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.